دانشگاهه داریم



#زندگی_دانشجویی

چگونه چراغ اتاق را خاموش کنیم؟!

دیروقت بود. همه‌مان دراز کشیده بودیم که بخوابیم ولی چراغ روشن مانده بود. بله! درست فهمیدید هیچ کس حاضر نبود بر جاذبه نیوتن غلبه کند، برخیزد و آن نور نحس ادیسونی را بکشد! البته هر کدام به سهم خودمان تلاش کردیم چیزی پرتاپ کنیم شاید بخورد به کلید و چراغ خاموش شود. نشد.

شرایط سختی بود. همیشه در سختی‌ها خلاقیت‌ها شکوفا می‌شود. راه حل ما البته ساده بود: یک تماس کوتاه با یکی از بچه‌های اتاق بغل. نه! وقتی اومد، بهش نگفتیم چراغ را خاموش کند. نظرش را درباره یک موضوع علمی جویا شدیم. چند دقیقه گپ زدیم و نهایتاً خداحافظی کردیم و گفتیم حالا که داری می‌ری، چراغ را هم خاموش کن!

وقتی به هدف رسیدیم، خیلی خندیدیم!

از فردا که واقعیت را گفتیم تا چند روز با ما حرف نمی‌زد.
#دلتنگ_خوابگاه

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @hdarvishi
خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj


از پل مدیریت تا بیت رهبری
من و مرثیه‌های اهری

سال‌اولی که بودم، فهمیدم #حاجی مهدوی (ره) مجزا از #هیئت میثاق با شهدا مجالس سالانه خودشان را در آخر صفر و #فاطمیه دوم با مداحان و سخنرانان معروف دارند. آن شب، جلسه بعد از اقامه نماز شروع شد. وقتی قرائت قرآن تمام شد، انتظار داشتم سخنران معروف بره بالا ولی اعلام کردند اول آقای اهری چند دقیقه روضه‌خوانی می‌کنند.
با خود گفتم بهتره در این چند دقیقه بروم بیرون و چای و‌ کیک‌ بخورم که ناگهان دیدم یک مسن با لباسهای خیلی ساده وارد شد. در ذهنم مرحوم کوثری روضه‌خوان امام متصور شد. ماندم ببینم چه می‌کند. خیلی دلنشین خواند. مخصوصاً با آن لهجه شیرین ترکی. سبک کارش کاملاً سنتی بود. شعرهای پر مضمون از مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی؛ سرشار از گریزهای لطیف و دقیق. آذری هم خواند. عربی هم. با وجودی که من کت‌پایینی معنای ابیات را متوجه نمی‌شدم اما سوز کلامش و سادگی‌اش خیلی روی من تأثیر گذاشته بود. وقتی به جلسه نگاه کردم، دیدم واقعاً روضه‌خوانی ایشان عجیب فضا را منقلب کرده است. دل سوخته‌ای داشت. یک ربع خواند و جلسه را تحویل داد اما از آن شب در دلم ماند.
سالها می‌گذشت و حتی پس از ارتحال مرحوم مهدوی کنی، اهری پای ثابت این مجالس سنواتی بود. برایم سؤال بود چرا فقط ایشان همیشه در روضه حاج آقا مهدوی هستند؟ نمی‌دانم. شاید حاجی این روضه‌ها و این روضه‌خوان‌ها را بیشتر می‌پسندید تا اینکه دیدم امسال حاج‌آقا اهری روضه‌خوان شب آخر مجلس فاطمیه بیت رهبری هم شد.

#شما_فرستادید


قبل از ماجرا


هفت دی 1388 همان عاشورای فتنه 88 است. ما فکه بودیم! حدود 40 نفر از دانشجویان بسیجی دانشکده فرهنگ و ارتباطات برای اولین بار یک اردوی راهیان نور تخصصی رفته بودیم که شرح این ماجرا و بسیج دانشکده بماند. آن سال‌ها برنامه عاشورای فکه با نام سردار #سعید_قاسمی مشهور بود. شاید چند ده اتوبوس از بسیجی‌های قدیمی تهران آنجا بودند. از همان سر صبح، اخبار ناگواری از تهران می‌رسید. حال برخی از این بسیجی‌ها که سر بزنگاه کیلومترها دورتر از واقعه بودند، خیلی منقلب بود. ما هم. صبح فردا تهران بودیم. برخی استادان با زورآزمایی خیابانی مخالف بودند. می‌گفتند مردم خسته شده‌اند و نباید آن‌ها را باز هم (بعد از روز قدس و 13 آبان) به خیابان‌ها کشاند. تا اینکه برنامه تجمع 9 دی در خیابان انقلاب به طور رسمی اعلام شد. به نظرم مردم تبریز و بعضی شهرها همان 8 دی به صحنه آمدند.

روز واقعه

* اول چای!

صبح 9 دی به کلاس‌ها رفتیم. دانشگاه اعلام کرد کلاس‌های بعد از ظهر تعطیل است. حتی تدابیر لازم برای حضور کارمندان با پارچه نوشته و اسم دانشگاه امام صادق علیه‌السلام انجام شد. سر ظهر، طبق معمول، اتوبوس‌ها زود پر شدند و رفتند. من به یکی از دوستان گفتم امروز تجمع عمومی است و مردم زیاد می‌آیند. بیا اول ناهار را کامل بخوریم و بعد چای بخوریم، بعد خودمون می‌ریم تا شب تو خیابونا قدم می‌زنیم!
 

* حماسه حضور
هنوز خط بی آر تی پایانه شهید افشار-پایانه جنوب راه نیفتاده بود. سوار اتوبوسهای تجریش -انقلاب شدیم. داخل اتوبوس به طرز محسوسی چهره‌ها مذهبی و انقلابی بود. در بزرگراه‌ هم موتوری با پرچم مذهبی زیاد بود. خیلی قبل از اینکه به میدان توحید برسیم، دیدم مردم با زن و بچه در حاشیه بزرگراه در حال حرکتند. کمی بعد عملاً جاده قفل شده بود و اتوبوس جلوتر نمی رفت. پیاده شدیم و به خیل جمعیت پیوستیم.
به هزار زحمت به خیابان انقلاب رسیدیم. تازه اول دشواری بود. تراکم جمعیت در نزدیکی میدان انقلاب که در حال مرمت بود، خیلی زیاد بود.

*ماجرای یک مشت بزغاله گوساله
سخنران آیت الله علم الهدی، معاون آموزشی سابق دانشگاه ما بود. وقتی گفت بزغاله گوساله» ما وسط میدان بودیم. هرچند مرگ بر خاتمی و و » از برجسته‌ترین شعارهای آن روز بود، کسانی هم بودند که با شنیدن گوساله و بزغاله ناراحت شدند و رفتند! خلاصه هوا تاریک شد و برگشتیم سمت اتوبوسها در میدان توحید.
اتفاقاً حاج عطا بیگدلی هم سوار همان اتوبوس شد و گفت: در راستای جذب حداکثری بزغاله‌ها و گوساله‌ها صلوات!»

بعد از ماجرا؛ یک موضع محکم

آقا سعید که امام جماعت مغرب و عشای مسجد دانشگاه بود، طبق معمول 10 دقیقه احکام می‌گفت. آن شب (یا شب بعد؟) ضمن تشکر از حضور گسترده دانشجویان در این مراسم تأکید کردند کسانی که به هر دلیلی از این قافله عقب ماندند و در این راهپیمایی شرکت نکردند، برای زدودن شعبه‌ای از نفاق که ممکن است در جانشان رخنه کند، یک اقدام ایجابی در جهت حمایت از ولی فقیه انجام بدهند.


از خرداد 1388 تا 9 دی 1388 بسیجیان امام ‌ای 8 ماه دفاع مقدس را تجربه کردند در پاسداری از انقلاب اسلامی؛ به ویژه در فضای مجازی. یاد آن روزها بخیر.

 


#شهدای_اهل_کتاب
تنها دلبستگی پسرم کتابهایش بود
کارت عضویت کتابخانه مسجد محل شهید علیرضا خانبابایی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
#شهید_علیرضا_خانبابایی خیلی اهل کتاب بود. نه‌فقط عضو #کتابخانه #مسجد محل یا دانشگاه بلکه عضو #کتابخانه_ملی هم بود. علیرضا از دانشجویان شهید دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در دوران #دفاع_مقدس بود. 

جمعه شب (۴ مهر ۱۳۹۹) توفیق شد جمعی از دانشجویان فعلی دانشگاه به منزل شهید خانبابایی رفتند؛ همان خانه‌ای که آقا هم به آنجا رفته. به اصرار دانشجویان، مادر شهید چند جمله‌ای درباره فرزندش صحبت کرد.

مادر شهید ‌گفت: پسرم در دنیا هیچ تعلق و وابستگی‌ای به هیچ چیز نداشت، تنها علاقه و دلبستگی پسرم کتاب‌هایش بود. بعد از شهادتش هر موقع دلم براش تنگ می‌شود و می‌خواهم وجودش را حس کنم، به کتابخانه پسرم سر می‌زنم و آنجا خلوت می‌کنم. خیلی وقت‌ها عطر حضورش را لابلای کتاب‌ها و نزدیک کتابخانه‌ش هم من هم پدرش حس می‌کردیم.


www.Qafase.ir | @Qafase
با #کتاب، تازه بمانید:


امروز ۱۱ تیر سالروز تولد #اولین شهید دانشگاه امام صادق علیه‌السلام است؛ #شهید #محمود_کرمی. چراغ اول را محمود روشن کرد.
شهید محمود کرمی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
بعد از پیروزی انقلاب، هم بیشتر درس می‌خواند و هم اینکه به فعالیت‌های هنری روی‌ آورد. دو #تئاتر را کارگردانی کرد و در مدارس مختلف اجرا کرد. رفت جبهه. لبنان هم خواست برود که به اصرار پدر نرفت. محمود می‌گفت: ما باید درس بخوانیم تا آنها که بالا شهری» هستند و به انقلاب اعتقادی ندارد، مانند گذشته تمام سازمان‌ها را در اختیار خود نگیرند». چند جا قبول شده بود اما همیشه از دانشگاه امام صادق علیه‌السلام تعریف می‌کرد. می‌گفت: من به فکر معنویات هستم!»
تمایل خود را به #ازدواج مطرح کرد. گفتیم فعلاً درس خواندن واجب‌تر است، گفت #جمع میان این دو ممکن است و ضمناً این کار ثواب زیادی دارد. ناگهان شنیدیم بدون اینکه با کسی صحبت کند به جبهه رفته و تنها تلفنی با پدر خداحافظی کرده است!
#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @hdarvishi
خاطرات پل مدیریت


تا حالا بارها برای #بهشت‌_گردی به #بهشت_زهرا رفته‌اید.
همه‌تان به مزار شهیدان وقار، باغانی، آقاجانی معمار و آقایی‌پور رفته‌اید.
اما تا حالا چند نفر از شما به زیارت اولین شهید دانشگاه امام صادق علیه‌السلام رفته‌اید؟
قطعه ۲۷، ردیف ۳۳، شماره ۳
نشانی مزار شهید محمود کرمی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
ان‌شاءالله این هفته که رفتید بهشت زهرا (یا گار شهدای شهر خودتان)، ۵۷مین سالگرد تولدتش را تبریک بگویید!

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @hdarvishi
خاطرات پل مدیریت


سرآغاز، اسم #نشریه #اردو پیش دانشگاهی #بصیرت چند سال پیش بود. این نشریه مصاحبه‌ای با استاد #نصرالله_لک داشت که بخش‌هایی از آن را می‌خوانید. خداییش با توجه بخوانید و ساده نگذرید. دمتون گرم!

لک

اشاره:

با حدود 70 سال سن همچنان پرقدرت و مصصم می‌دود؛ دوندگی نه از آن نوع که غالب ما، بر اثر روزمرگی و در پی لقمه‌ای نان دچارش شده‌ایم، بلکه دویدنی که از حس مسئولیت‌پذیری و دغدغه دینی او به شاگردانش نشأت گرفته است. پیری و خستگی را نمی‌شناسد و به عشق دانشجویانش کار می‌کند و  همین است که او را در این سن و سال، همچنان زنده و سرپا نگه داشته‌است. این بار پای صحبت‌های استاد نصرالله لک، مدرس تربیت‌بدنی در دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) نشستیم. 

         

سرآغاز: لطفاً مختصری از خود و نقطه آغاز معلمی؟

          آقای لک: متولد 1321 و بیشتر از 40 سال است که معلمم. از آموزش و پرورش شروع کردم و الآن در دانشگاه تدریس می‌کنم. زمانی که دانش آموز بودم برای تعلیم عشایر به روستاهای استان لرستان و اطراف اراک می‌رفتم. سه سال در مکتب‌خانه درس خواندم و بعد وارد دبیرستان شدم. حدوداً 14 ساله بودم که دیپلم گرفتم و در رشته تربیت بدنی وارد دانشگاه تربیت مدرس شدم.

         

سرآغاز: روزهای اولیه تدریس در تهران و به خصوص دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)؟

          آقای لک: تقریباً از سال 1346 به تهران آمدم و در مدارس شروع به تدریس زیست‌شناسی و تربیت‌بدنی کردم. از سال 59 هم تدریس در دانشگاه‌های شهید بهشتی، تهران، مذاهب اسلامی، دانشکده معماری و دانشکده صدا و سیما را شروع کردم. با دانشگاه امام صادق علیه السلام نیز از همان ابتدای تأسیس همکاری می‌کردم که البته مقطعی از این دوره مقارن شد با اعزام به جبهه‌ها.

         

سرآغاز: از دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشجویان رضایت دارید؟

          آقای لک: بله؟ من از همه راضی‌ام. انسان باید نقصان و بدی را اول در خودش جستجو کند و بعد در دیگران.

         

سرآغاز: یادی از دوران تدریس؟

          آقای لک: همه لحظات ما پر از خاطره است. وظیفه معلمی در حقیقت ریشه در مبنای دینی و قرآنی دارد. در آموزش باید جان داد تا مجموع وجودی انسان آراسته و مزین به اخلاق اسلامی شود و از او معلم و انتقال دهنده شایسته‌ای بسازد.

         

سرآغاز: ویژگی‌های یک معلم خوب؟

          آقای لک: از خودگذشتگی و خود را فدای جامعه کردن. معلم باید خود را به قدرت وحی متصل و توکل به خدا کند تا بتواند در مقابله با ناهنجاری‌ها و چالش‌هایی که غالباً از جهل و ظلم افراد ناشی می‌شود، پیروز باشد.

         

سرآغاز: علت روی آوردن به حرفه معلمی؟

          آقای لک: من می‌توانستم در کارهای ی، نظامی یا در دستگاه‌های دولتی مشغول شوم، ولی روح من با این چیزها سازگاری چندانی نداشت. تنها جایی را که فکر کردم می‌شود دنیایی ساخت و انسانی را تربیت کرد، کار آموزش و پرورش و دانشگاه بود. در نقش معلم و مربی، آدم باید خودش باشد و این را با بزرگان دانشگاه هم مطرح کرده‌ام و گفته‌ام اگر می‌خواهید موفق باشید، باید از نقش‌های قالبی بیرون آیید و به سراغ فطرت و طبیعت افراد بروید. هر گونه نقش بازی کردن یا حرکت تصنعی، بیش از آن که کمکی در جذب افراد باشد، باعث دوری و غربت خواهد شد.

         

سرآغاز: تلخی و شیرینی معلمی؟ چگونه با آن کنار آمده‌اید؟

          آقای لک: معلمی اصلاً تلخی ندارد. بنده با این که 7-6 سال است بازنشست شده‌ام،اگر بخواهم کار اقتصادی کنم، ظرفیت 10 مدیر اقتصادی فعال را می‌توانم داشته باشم، ولی چندان وارد این کار نشدم. البته 5-4 سال فعالیت حاشیه‌ای داشته‌ام که آن هم در جهت رفع حوائج دیگران بوده است. همیشه سعی کرده‌ام در زندگی قانع باشم. در عین پرکاری، یک وعده غذا برایم کافی است و بسیار کم می‌خوابم. کار اگر برای خدا باشد، انسان حقیقتاً خسته نمی‌شود. معلمی که با یک بار امانت الهی رو‌به‌روست، ادای این امانت به او نیرو می‌بخشد و جهان موعودی را که همه منتظرش هستند، فراهم می‌کند. اما متأسفانه در جامعه فعلی بسیاری از افراد در جای خود قرار نگرفته‌اند و فضای نابرابر و تبعیض‌آمیز، عرصه را بر بسیاری از افراد از جمله قشر معلم و استاد دانشگاه تنگ کرده است.

         

سرآغاز: الگوی معلمی شما؟

          آقای لک: الگوی ما قرآن، انبیاء، اولیای خدا و ائمه معصومین علیهم السلام هستند. وقتی احساس کردیم که در یک رفتار اجتماعی دچار نقیصه‌ایم،  باید با مراجعه به این منابع، خود را تکمیل و اصلاح کنیم. معلم باید آنچنان با قرآن و ائمه معصومین علیهم‌السلام مأنوس باشد و دستورات اسلام را در زندگی خود پیاده کند که اگر دید انسانی دارد ایزوله و استحاله می‌شود، بتواند او را از مسیر اشتباه برگرداند.

         

سرآغاز: نقطه اوج معلمی برای یک معلم موفق؟

          آقای لک: معلمی، همه نقاطش اوج است. مثل اینکه بگوییم حد الوهیت یا ربوبیت کجاست؟ حدش مطلق است. نقطه او آن است که ما در حقیقت به رب نزدیک شویم. من باید صبح با بسم الله و قربه الی الله شروع کنم و آنگاه ببینم حرفم چه قدر می‌تواند ایجاد انگیزه و تعالی و رغبت کند.

         

سرآغاز: توصیه به متعلمین و دانشجویان؟

          آقای لک: وقتی قرار شد انسان علم را در یک دانشگاه اسلامی دنبال کند، واقعاً باید به این اعتقاد داشته‌باشد. مثلاَ اگر کسی آمده است اینجا تا علوم ی بخواند و از دانش اسلامی و استدلال فقهی نیز برخوردار باشد، تعاملات ی خود را هم باید با علاقه ی و دینی دنبال کند. اگر جز این باشد، به دریوزگی می‌افتد. من خود وقتی با شخصیت‌های ی که بعضاً انحراف ایجاد می‌کنند، مواجه می‌شوم، خیلی سخت به آنها می‌تازم و به آنها پرخاشگری هم می‌کنم.


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.ir/abdolah
خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Z


من قول داده‌ام!

۲۵ آبان است؛ سالروز درگذشت استاد برجسته دانشگاه امام صادق علیه‌السلام. شادی روحش صلوات.
masjednama.ir/post/67

یک خاطره از آن مرحوم که تأثیر آن از یک کتاب هم بیشتر بود
روایت ماجرا از زبان شنوندگان آن سخنرانی

سال ۷۰ یا ۷۱ بود که به همت انجمن دانش آموختگان، همایش علوم انسانی اسلامی در دانشگاه امام صادق علیه‌السلام برگزار شد.
قرار بود سخنران افتتاحیه مراسم، مرحوم علامه جعفری باشد.
اتفاقاً در رأس ساعت ۸ صبح وارد سالن شدند و فکر کنم یکراست پشت تریبون رفتند و گفتند: به علت اتفاقی که دیشب برای من افتاده است، توان سخنرانی ندارم و با عرض پوزش مطالبم را در قالب مقاله‌ای تقدیم کردم که چاپ می‌شود و شما می‌توانید مطالعه فرمایید و من الآن باید در مراسم تشییع جنازه دخترم شرکت کنم که دیشب به رحمت خدا رفته است.

فرمودند به احترام حضرت آیت‌الله مهدوی و این دانشگاه، ادب حکم کرد تا همین قدر حضور یابم و عذر خود را حضوراً بیان کنم.
همه مجلس در بهتی فرو رفت و این درسی بزرگ‌تر از مقاله وی بود. هر کس دیگر بود نهایتاً با یک تلفن عذر خود را اعلام می‌کرد و نمی‌آمد و هیچ کسی هم برداشت خاصی نداشت و می‌گفت حق دارد که نیامده است. اما مرحوم علامه کاری کرد کارستان.
رحمةالله علیه

ارسالی از دکتر #محمدتقی_محبی

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت
ble.im/join/ZWI3ZmY2Zj

وقتی دختر جوان علامه جعفری فوت کرده بود، ایشان همان روز در دانشگاه امام صادق(ع) سخنرانی داشتند. آشنایان و بستگانی که برای عرض تسلیت و آماده کردن مقدمات تشییع‌جنازه آمده بودند، وقتی از برنامه سخنرانی ایشان مطلع شدند، گفتند: اجازه بدهید جریان را به دانشگاه اطلاع بدهیم تا سخنرانی شما برگزار نشود.

اصرار اطرافیان و دوستان در این زمینه ثمری نداشت و ایشان با گفتن عبارت من قول داده‌ام!» عازم دانشگاه شد تا رأس ساعت مقرر، سخنرانی خود را انجام دهد.

 

بر اساس: خاطره از یوسف امیرخیزان، تارنمای استاد


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زودپز دانلود آهنگ تولیدی پیراهن مردانه لورنزو & پارادایس ۱۷ شهریور مشهد |جهان کوچک من| Hani Home اطلاعاتی درباره درب ضد سرقت جراحی زیبایی فروش اینترنتی اخذ مشاوره و صدور گواهی نامه ایزو افتر افکت فارکس حرفه ای